تعبیر هرمنوتیک (1) (دانش تاویل) از واژه یونانی [ Hermeneuien ] به معنای تفسیر کردن اخذ شده است. گرچه انسانها در طول تاریخ اندیشه همواره برای فهم و تفسیر متون و عبارات و گفتارها میکوشیدهاند و در پی به دست آوردن قواعدی برای تفسیر متون بودهاند; اما هرمنوتیک به معنای جدید آن و به عنوان شاخهای از دانش، سابقهای طولانی ندارد.
از هرمنوتیک - یا دانش تاویل و تفسیر - به تناسب دیدگاهها و نظریات متعددی که در آن وجود دارد، تعاریف گوناگونی ارائه شده است که در طول این مقال تا حدی با آن دیدگاهها و تعریفها آشنا خواهیم شد. در عین حال، به عنوان یک تعریف اجمالی میتوان به تعبیر پلریکور، یکی از صاحبنظران هرمنوتیک معاصر اشاره کرد; به عقیده وی «هرمنوتیک دانشی است که به شیوه فهم و ساز و کار تفسیر متون میپردازد». در واقع بحث اصلی هرمنوتیک این است که فرایند فهمیدن چگونه صورت میگیرد و معنا چگونه از شخصی به شخص دیگر انتقال مییابد. پس هرمنوتیک را میتوان دانش تفسیرشناسی یا معناشناسی قلمداد کرد. بدین حساب ، و نشانههاست (4) و به همین خاطر است که با حوزههای مختلفی چون: الهیات، فلسفه، هنر، زیبایی شناسی، نقد ادبی، تفسیر متون مقدس و... عمیقا مرتبط میشود. بطور واضحتر میتوان گفت که امروزه هرمنوتیک، تنها در تفسیر متن و عبارات خلاصه نمیشود; با توجه به معنای کنونی، تلاش برای فهمیدن یک اثر هنری یا یک حالت روانی یا یک رفتار اجتماعی و مانند آن همگی، فعالیتهایی هرمنوتیکی به حساب میآیند.
سیر تاریخی و تحولات مفهومی در هرمنوتیک
در قرون وسطی، هرمنوتیک به معنای «هنر تفسیر و تاویل کتاب مقدس» به کار میرفته است. اما هرمنوتیک جدید توسط فردریش شلایر ماخر (1768 - 1834) تدوین و صورت بندی شد. شلایر ماخر هرمنوتیک را به عنوان «روشی برای تفسیر متون و راهکاری برای پرهیز از سوء فهم» تعریف میکرد. پس از وی، ویلهلم دیلتای (1833 - 1911) تصمیم گرفت تا هرمنوتیک را به عنوان یک روش بنیادی و واحد برای علوم انسانی قرار دهد. از همین رو، دیلتای هرمنوتیک را «دانش روششناسی علوم انسانی» تعریف کرد.
با ظهور مارتین هیدگر (1889 - 1976) فیلسوف بزرگ آلمانی، این دانش وارد مرحله نوین و امروزین شد. هیدگر این علم را از «روششناسی» خارج کرد و در «هستیشناسی» (آنتولوژی) به کار گرفت، که به «هرمنوتیک فلسفی» معروف شد. هرمنوتیک در نظر هیدگر این گونه تعریف میشود: «علمی که ماهیت و چیستی و فهم و شرایط حصول فهم را تبیین میکند».
هانس گئورک گادامر شاگرد هیدگر و متاثر از اوست. گادامر از جانبداران و مروجین بزرگ هرمنوتیک فلسفی هیدگر محسوب میشود و آرای او بیشترین چالش را در حوزههای معرفتی و نیز در حوزههای فهم و معرفت دینی برانگیخته است.
گادامر در کتاب «حقیقت و روش»، مباحث هستیشناسی هیدگر را به شکل معرفتشناسی ارائه کرد. در واقع گادامر در تلاش خود، هستیشناسی فهم را پایه ریزی کرده است. پس هرمنوتیک در نظر او عمدتا عبارت از تبیین جریان تحقق فهم و هستیشناسی آن است.
عمدهترین رویکردهای هرمنوتیکی
1. رویکرد شلایر ماخر
همچنان که گذشت، هرمنوتیک در نظر او روشی استبرای فهم درست و برای پرهیز از سوء برداشت در هنگام فهمیدن و تفسیر کردن. به عقیده وی، این سوء فهم و سوء برداشتها معمولا از فاصله تاریخی و تمایز زمانی میان مفسر ناشی میشود. به عبارتی، تاریخ و فرهنگ و سنت مخاطبینی که با مؤلف و گوینده فاصله زمانی دارند، و بر روی آنها تاثیر میگذارند، و باعث میشوند تا کلام مؤلف را در فضای فرهنگی و در این قالبهای سنتی خودشان فهم کنند; نه در فضای فرهنگی مؤلف.
پس به عقیده او، این تفاوت فرهنگی و تاریخ میتواند موجب تحمیل ذهنیت مفسر و مخاطب بر کلام مؤلف یا گوینده شود و در واقع، مفسر میتواند با به کار بستن هرمنوتیک یا قواعد و راهکارهای درست فهمیدن، از این سوء برداشت جلوگیری کند و خود را به نیت و ذهنیت مؤلف نزدیک و نزدیکتر نماید. پس دانش هرمنوتیک شیوه و فن درستشنیدن و درست فهمیدن است. حال به عقیده او برای تفسیر و فهم درست دو کار عمده لازم است:
1. نفوذ در بافت و زمینه فرهنگی و تاریخی مؤلف; از طریق فهم زبان شناختی و گرامری و به تعبیری شناخت نسبتبه زبان فرهنگی دوران مؤلف.
2. نفوذ در ذهنیت و روان مؤلف; از طریق فهم روان شناختی و به عبارتی، شناخت تکنیکال نسبتبه روحیات او.
به عقیده شلایر ماخر، مفسر میتواند از طریق آگاهی از بافت فرهنگی گستردهای که مؤلف نیز شناختخود آگاهانهای از آن نداشته است، متن را به نحوی ژرفتر از خود مؤلف فهم کند. در عین حال، وی از جمله کسانی است که - برخلاف رویکردهای جدید - هرمنوتیک را ملتزم به کشف نیت و قصد مؤلف میداند.
2. رویکرد دیلتای
همچنان که پیشتر نیز گفتیم، هرمنوتیک دیلتای عبارت است از: دانش روششناسی علوم انسانی. او میخواستیک روش واحد برای تمامی علوم انسانی ارائه دهد و با آن روش، علوم انسانی را در عین تمایزاتی که با علوم تجربی دارند، همپای این علوم و به اندازه آنها اعتبار بخشد.
به نظر دیلتای، تفاوتهای فراوانی میان علوم انسانی و تجربی وجود دارد; چرا که بطور کلی، اعمال انسانی نیز با رفتارها و کنشهای طبیعتبسیار متفاوت است. همچنان که دیلتای تصریح میکند، رفتارهای بشری برخلاف اعمال طبیعی دارای «باطن و ذات» (5) هستند و به تبع آن، فهم و تفسیر اعمال و رفتارهای بشری تنها از طریق کشف نیات، انگیزهها، آرزوها و منش و شخصیت فاعلان و عاملان این افعال و اعمال میسر است.
به نظر دیلتای مخاطب یا مفسر، گاه در یک متن یا در یک اثر هنری، با ژرفایی از تجربه زندگی مؤلف یا هنرمند مواجه میشود و با توجه به کل اثر، تحلیلی ارائه میدهد که حتی برای خود صاحب اثر نیز ناشناخته است. اساسا به نظر وی هدف از هرمنوتیک درک کاملتری از مؤلف به وسیله متن است.
3. رویکرد هیدگر
هیدگر در فلسفه، «هستیشناسی» را به جای «معرفتشناسی» قرار داد. وی هرمنوتیک را نیز بر مبنای یک بنیاد هستی شناسانه استوار نمود. به عقیده او هرمنوتیک عبارت است از: تبیین ماهیت فهم و شرایط حصول آن. به نظر هیدگر حصول فهم و تفسیر هر مفسر در گرو پیش فرضها و پیش فهمهای اوست. در واقع، همین پیش دانستهها و پیش فرضهای ما هستند که افق و فضای هر گونه تفسیر و فهم راشکل میدهند. هر تفسیری حتی تبیینهای علوم طبیعی نیز مستلزم پیش فرض هستند.
حال به عقیده او تفسیر و برداشت انسان - یا به تعبیر او «دازاین» - از خودش یکی از پیش فهمهایی است که بر فهم انسان نسبتبه کل وجود سایه میاندازد. تفاسیر و تعاریفی چون «حیوان ناطق»، «جوهر متفکر» و... باعثسوء فهم و سوء برداشت انسان از کل هستی میشود. با تصحیح و اصلاح تعریف انسان از خودش، وجود، متون و آثار دیگر را نیز میتوان درستتر تفسیر کرد.
4. رویکرد گادامر
هرمنوتیک فلسفی گادامر که عمدتا از هیدگر اقتباس شده است، جزء جدیدترین رویکردهای این علم و مناقشهانگیزترین آنهاست. هرمنوتیک فلسفی نوآوری و چرخشی اساسی و رادیکال در تاریخ هرمنوتیک محسوب میشود. این علم در نگاه گادامر اساسا تبیین کننده جریان شکلگیری و حصول فهم است، و همچنان که معلوم خواهد شد، وی به صحت و سقم و اعتبار و عدم اعتبار فهم بیالتفات است و برخلاف دیدگاه شلایرماخر - و تا حدی برخلاف دیلتای - در قید کشف نیت و هدف مؤلف نیست.
به عقیده او کار اصلی هرمنوتیک یا عمل تفسیر عبارت است از: «ترکیب افقها» (6) یعنی ترکیب و پیوند «افق فهم مفسر» و «افق متن». توضیح این مطلب به شرحی که در پی خواهد آمد، آشکارتر خواهد شد.
گادامر به تبع هیدگر معتقد است اولا; هر مخاطبی با انبوهی از پیش فرضها، معلومات و پرسشها به سراغ متن میرود، که این پیش فرضها «افق» ذهنی مخاطب را درست میکنند، یا به تعبیری منظر و زاویه نگرش او را تشکیل میدهند. ثانیا; این افق یا زاویه نگاه، همواره از سنت و فرهنگ و زمانه مخاطب تاثیر و رنگ میگیرد.
گادامر از این مطالب نتیجه میگیرد که فرایند تفسیر و فهم، همواره مسبوق به یک افق خاص است; ما هیچ متنی و هیچ اثری را نمیتوانیم آزادانه و به دور از پیش فرضها و پرسشها و انتظارات خود، فهم و قرائت کنیم. ثالثا و بنابراین; عمل تفسیر یا هرمنوتیک، عبارت است از: ترکیب و اتصال افقها; یعنی ترکیب افق مفسر با افق متن، یا به عبارتی، افق فرهنگی زمان گذشته به افق فرهنگی زمان حال. پس فهم نیز عبارت است از آن چیزی که از این ترکیب و تزویج متولد میشود. فهم مولود و محصول دیالوگ و گفتگوی مداوم هر مفسر با متن است.
نتیجهگیری نهایی گادامر این است که از آن جا که هر دیدگاهی اسیر زمان و فرهنگ زمان خود است، هیچ دیدگاه و قرائتی نمیتواند تمام سویههای معنایی را باز بتاباند; پس هیچ دیدگاه و قرائت مطلقی از یک متن وجود ندارد. اساسا هیچ تفسیر خالی از پیشداوری و بیطرفانهای را از هیچ مفسری نمیتوان توقع داشت. تفسیر همواره اسیر و دربند افق فرهنگی و تحولات عصری است. به نظر گادامر، تفسیر مقید به نیت و هدف مؤلف نیست و اساسا نباید متن را تجلی و تبلور ذهنیت مؤلف دانست; بلکه متن تجلی و تبلور گفتگوی هر مفسر با متن است. به همین خاطر است که در نگاه گادامر و طرفداران او تمایزی میان فهمها و قرائتهای مختلف نیست و به طور کلی، چیزی به نام فهم درست و نادرست و معتبر و نامعتبر وجود ندارد.
دیدگاه هرمنوتیکی گادامر و دیدگاههای نظیر آن را رویکردهای «مفسر محور» نامیدهاند، و در مقابل، آن نظریاتی را که بر کشف مقصود مؤلف التزام دارند، رویکردهای «مؤلف محور» قلمداد کردهاند.
نقدهایی بر دیدگاه گادامر
دیدگاه گادامر از آن جا که به کشف مقصود متن و مؤلف آن بیتوجه است و به یکسانی تمامی فهمها معتقد است و نیز به خاطر این که در حوزههای معرفت و فهم متون دینی بیشترین مناقشات را برمیانگیزد، مورد اعتراض و چالشهای فراوانی واقع شده است. رویکردهای روشنفکرانه متاخر در کشورهای اسلامی - و از جمله ایران - و مباحثی که تحت عنوان «قرائتهای مختلف از دین» مطرح میشود، عمدتا از رویکرد هرمنوتیکی گادامر اخذ و اقتباس شده است. در ادامه، به برخی از نقدها و اعتراضاتی که به هرمنوتیک گادامر وارد شده است، اشاره میکنیم:
در تفسیر متون سه مطلب جداگانه وجود دارد که خصوصا جانبداران هرمنوتیک گادامر آنها را با هم خلط میکنند: یکی «امکان» تفسیر جانبدارانه و متکی به پیشفرضها و انتظارات; دوم «وقوع» این مطلب و سوم «مطلوب بودن» آن.
اگر چه دو مطلب اول و دوم امری پذیرفتنی است و در واقع، بسیاری از تفسیرهای ما همراه به پیشداوری و جانبداری است، اما نمیتوان نتیجه گرفت که چنین تفسیر و فهمی، یک فهم درست و قابل قبول و «مطلوب» است. به تعبیر امیلیوبتی بر اساس کدام دلیل بایستی به معنای متن و هدف مؤلف، بیالتفات باشیم؟ و عامدانه تغافل کنیم؟ به عقیده بتی رویکرد مفسر محور، چیزی نیست جز عجز از ارائه معیار و ملاکی برای تمایز افکندن میان فهم سره از ناسره.
اشکال دوم; همچنان که کسانی چون یورگن هابرماس نیز در اعتراض به گادامر خاطرنشان کردهاند، کلیت و عمومیت نظریه گادامر و نسبی خواندن کلیه فهمها و قرائتها، امری است که هیچ دلیل منطقی آن را پشتیبانی نمیکند. به عبارت دیگر، این عقیده گادامر که هر فهمی جبرا و قهرا متکی به پیشفرضها و پرسشهاست، نمیتواند امری همیشگی و بیتخلف و بیچون و چرا باشد. به تعبیر هابرماس، این چنین رویکردی که انسان را اسیر فرهنگ و سنت زمانه خود میداند، مغایر با آزادی و نگاه نقادانه انسان به سنتها و فرهنگ و افق حاکم بر زمانه است. انسان میتواند برای رهایی از این افق و فضا بکوشد تا در فضایی نسبتا آزاد به فهم یک سخن یا اثر بپردازد.
اشکال سوم; بعضی منتقدان گفتهاند: اگر هر فهمی نیازمند به پیشفرض باشد، مسلما فهم همان پیشفرض نیز محتاج به پیشفرض است و این نهایتا منجر به دور یا تسلسل خواهد شد.
اشکال چهارم; تلاش عقول سلیم و خردهای مستقیم برای فهم هر چه درستتر و نزدیکتر به هدف مؤلف یا صاحب اثر و مساعی روش شناسانه برای یافتن روشهای معتبر و بازشناسی صحیح از سقیم توسط آن روشها خود، نشان دهنده مطلوبیت و امکان چنین اموری در نزد عقول انسانهاست.
هرمنوتیک و قرائتهای مختلف از دین
بیتردید بحث روشهای تفسیر و فهم متون مقدس، پیشینه کهنی در علوم اسلامی دارد. در واقع، عمده مباحث هرمنوتیکی - البته با مبانی متفاوت - در علوم اسلامی، خصوصا در علم تفسیر و علم اصول و عرفان نظری با گسترهای فراوان مطرح بوده است. اما در سالهای اخیر، نظریهپردازیها و بحثهای روش شناسانه نسبتا جدیدی در راستای فهم، تفسیر و برداشت از متون دینی مبتنی بر امکان «قرائت»های (7) مختلف از دین و از گزارههای دینی رخ نموده است.
همچنان که پیشتر نیز گفتیم، این رویکردها که توسط برخی از روشنفکران مسلمان عرب و عجم مطرح میشود، عمدتا مقتبس از هرمنوتیک مفسر محور گادامری است. این متفکران خواستهاند اصول و متد مباحث هرمنوتیک فلسفی را در تفسیر قرآن و روایات و در منطق فهم دین به کار گیرند.
گزیدهای از دعاوی مهم ایشان بدین قرار است:
1- شریعت و متون دینی صامت و خاموشند.
2- پیش فرضهای ذهنی و پرسشهای مفسران و مخاطبان در تفسیر و قرائت آنها از متون تاثیرگذار است.
3- حقیقت و گوهر دین، در تور هیچ مفسری نمیافتد.
4- هیچ قرائت ناب و مطلقی از دین وجود ندارد و ما همواره با آمیختهای از حق و باطل مواجهیم.
یک نکته اساسی که باید به آن التفات داشت، این است که میان این نظریات جدید و نظریات رایج اندیشمندان اسلامی، اختلافی در اصل مساله امکان قرائتهای گوناگون نیست; در واقع، هر دو گروه به نحوی بر سر قرائتپذیری و نیز وقوع قرائتهای مختلف و متکثر متفقند. آن چه با مبانی دینی و با اندیشههای رایجسازگار نیست، در دو سویه عمده است:
1. یکی از جهات اختلاف، در گستره و محدوده تعدد و تکثر قرائتهاست. در واقع، یک اشکال نظریات جدید در این است که به هیچ فهم و برداشت ثابتی اعتقاد ندارند. پس آن چه را که میتوان پذیرفت، اختلاف برداشت در برخی از گزارههای دینی است ، و آن چه مورد پذیرش نیست، انکار حقانیت کلیه برداشتها و تفسیرهاست (اختلاف کلی قرائتها) (9) .
2. یکی دیگر از جهات اختلاف، در ضابطهمندی و عدم ضابطهمندی برداشتها و قرائتهاست. در واقع میتوان گفت از جمله اشکالات دیگر این نظریات بها ندادن به معیارها و ضابطههای جداسازی فهم درست از نادرست و صحه گذاردن بر تفاسیر غیر روشمند و غیر مضبوط و افتادن در دام «تفسیر به رای» است. اگر چه میان عالمان اسلامی نیز اختلاف در برداشت وجود دارد; اما این اختلاف تا جایی معتبر است که ضابطهمند و معقول و براساس ملاکها و معیارها و منطق فهم دین باشد. پس «اجتهاد» در فهم دین، به معنای تفسیر به رای و معتبر شمردن هر گونه قرائت و تفسیر نیست.
اساسا باید توجه داشت که یکی از فلسفههای نزول وحی و یکی از عللی که باعث احتیاج ما به فرستادن متون مقدس شده است، خطا پذیری و محدودیت فهم انسانی است. اکنون دخالت و دست کاری عامدانه در این متون قدسی و تحمیل ذهنیتخویش بر آنها به یقین نقض غرض آشکار خواهد بود. به همین خاطر است که مخاطبان پیام الهی، متون مقدس را واقع نما و نجات بخش و مبرای از خطا میدانند.
البته قابل انکار نیست که بخشی از متون و گزارههای دینی مجمل و متشابه وصامت است، اما - همچنان که در نصوص دینی و در اصول استنباط و معرفت دینی به آن تصریح شده است - بایستی از بخشهای مبین و محکم و ناطق در تفسیر بخشهای دیگر مدد گرفت.
پینوشت
1. Hermeneutics.
2. Text.
3. Message.
4. Sing.
5. Inside.
6. Fusion of horizons.
7. Reading.
8. Pertial diversity of readings.
9. Universal diversity of readings.