Articles bank

این وبلاگ در نظر دارد ضمن ایجاد بانک مقالات ، آثار علمی دانش پژوهان حوزه تخصصی حضرت قاسم بن الحسن(ع) را نیز به نمایش گذارد .

Articles bank

این وبلاگ در نظر دارد ضمن ایجاد بانک مقالات ، آثار علمی دانش پژوهان حوزه تخصصی حضرت قاسم بن الحسن(ع) را نیز به نمایش گذارد .

هرمنوتیک

تعبیر هرمنوتیک (1) (دانش تاویل) از واژه یونانی [ Hermeneuien ] به معنای تفسیر کردن اخذ شده است. گرچه انسان‏ها در طول تاریخ اندیشه همواره برای فهم و تفسیر متون و عبارات و گفتارها می‏کوشیده‏اند و در پی به دست آوردن قواعدی برای تفسیر متون بوده‏اند; اما هرمنوتیک به معنای جدید آن و به عنوان شاخه‏ای از دانش، سابقه‏ای طولانی ندارد. 

      
از هرمنوتیک - یا دانش تاویل و تفسیر - به تناسب دیدگاه‏ها و نظریات متعددی که در آن وجود دارد، تعاریف گوناگونی ارائه شده است که در طول این مقال تا حدی با آن دیدگاه‏ها و تعریف‏ها آشنا خواهیم شد. در عین حال، به عنوان یک تعریف اجمالی می‏توان به تعبیر پل‏ریکور، یکی از صاحبنظران هرمنوتیک معاصر اشاره کرد; به عقیده وی «هرمنوتیک دانشی است که به شیوه فهم و ساز و کار تفسیر متون می‏پردازد». در واقع بحث اصلی هرمنوتیک این است که فرایند فهمیدن چگونه صورت می‏گیرد و معنا چگونه از شخصی به شخص دیگر انتقال می‏یابد. پس هرمنوتیک را می‏توان دانش تفسیرشناسی یا معناشناسی قلمداد کرد. بدین حساب ، و نشانه‏هاست (4) و به همین خاطر است که با حوزه‏های مختلفی چون: الهیات، فلسفه، هنر، زیبایی شناسی، نقد ادبی، تفسیر متون مقدس و... عمیقا مرتبط می‏شود. بطور واضحتر می‏توان گفت که امروزه هرمنوتیک، تنها در تفسیر متن و عبارات خلاصه نمی‏شود; با توجه به معنای کنونی، تلاش برای فهمیدن یک اثر هنری یا یک حالت روانی یا یک رفتار اجتماعی و مانند آن همگی، فعالیت‏هایی هرمنوتیکی به حساب می‏آیند. 

  

سیر تاریخی و تحولات مفهومی در هرمنوتیک 

در قرون وسطی، هرمنوتیک به معنای «هنر تفسیر و تاویل کتاب مقدس‏» به کار می‏رفته است. اما هرمنوتیک جدید توسط فردریش شلایر ماخر (1768 - 1834) تدوین و صورت بندی شد. شلایر ماخر هرمنوتیک را به عنوان «روشی برای تفسیر متون و راهکاری برای پرهیز از سوء فهم‏» تعریف می‏کرد. پس از وی، ویلهلم دیلتای (1833 - 1911) تصمیم گرفت تا هرمنوتیک را به عنوان یک روش بنیادی و واحد برای علوم انسانی قرار دهد. از همین رو، دیلتای هرمنوتیک را «دانش روش‏شناسی علوم انسانی‏» تعریف کرد. 

با ظهور مارتین هیدگر (1889 - 1976) فیلسوف بزرگ آلمانی، این دانش وارد مرحله نوین و امروزین شد. هیدگر این علم را از «روش‏شناسی‏» خارج کرد و در «هستی‏شناسی‏» (آنتولوژی) به کار گرفت، که به «هرمنوتیک فلسفی‏» معروف شد. هرمنوتیک در نظر هیدگر این گونه تعریف می‏شود: «علمی که ماهیت و چیستی و فهم و شرایط حصول فهم را تبیین می‏کند». 

هانس گئورک گادامر شاگرد هیدگر و متاثر از اوست. گادامر از جانبداران و مروجین بزرگ هرمنوتیک فلسفی هیدگر محسوب می‏شود و آرای او بیشترین چالش را در حوزه‏های معرفتی و نیز در حوزه‏های فهم و معرفت دینی برانگیخته است. 

گادامر در کتاب «حقیقت و روش‏»، مباحث هستی‏شناسی هیدگر را به شکل معرفت‏شناسی ارائه کرد. در واقع گادامر در تلاش خود، هستی‏شناسی فهم را پایه ریزی کرده است. پس هرمنوتیک در نظر او عمدتا عبارت از تبیین جریان تحقق فهم و هستی‏شناسی آن است. 

  

عمده‏ترین رویکردهای هرمنوتیکی 

  

1. رویکرد شلایر ماخر 

همچنان که گذشت، هرمنوتیک در نظر او روشی است‏برای فهم درست و برای پرهیز از سوء برداشت در هنگام فهمیدن و تفسیر کردن. به عقیده وی، این سوء فهم و سوء برداشت‏ها معمولا از فاصله تاریخی و تمایز زمانی میان مفسر ناشی می‏شود. به عبارتی، تاریخ و فرهنگ و سنت مخاطبینی که با مؤلف و گوینده فاصله زمانی دارند، و بر روی آنها تاثیر می‏گذارند، و باعث می‏شوند تا کلام مؤلف را در فضای فرهنگی و در این قالب‏های سنتی خودشان فهم کنند; نه در فضای فرهنگی مؤلف. 

پس به عقیده او، این تفاوت فرهنگی و تاریخ می‏تواند موجب تحمیل ذهنیت مفسر و مخاطب بر کلام مؤلف یا گوینده شود و در واقع، مفسر می‏تواند با به کار بستن هرمنوتیک یا قواعد و راهکارهای درست فهمیدن، از این سوء برداشت جلوگیری کند و خود را به نیت و ذهنیت مؤلف نزدیک و نزدیکتر نماید. پس دانش هرمنوتیک شیوه و فن درست‏شنیدن و درست فهمیدن است. حال به عقیده او برای تفسیر و فهم درست دو کار عمده لازم است: 

1. نفوذ در بافت و زمینه فرهنگی و تاریخی مؤلف; از طریق فهم زبان شناختی و گرامری و به تعبیری شناخت نسبت‏به زبان فرهنگی دوران مؤلف. 

2. نفوذ در ذهنیت و روان مؤلف; از طریق فهم روان شناختی و به عبارتی، شناخت تکنیکال نسبت‏به روحیات او. 

به عقیده شلایر ماخر، مفسر می‏تواند از طریق آگاهی از بافت فرهنگی گسترده‏ای که مؤلف نیز شناخت‏خود آگاهانه‏ای از آن نداشته است، متن را به نحوی ژرفتر از خود مؤلف فهم کند. در عین حال، وی از جمله کسانی است که - برخلاف رویکردهای جدید - هرمنوتیک را ملتزم به کشف نیت و قصد مؤلف می‏داند. 

  

2. رویکرد دیلتای 

همچنان که پیشتر نیز گفتیم، هرمنوتیک دیلتای عبارت است از: دانش روش‏شناسی علوم انسانی. او می‏خواست‏یک روش واحد برای تمامی علوم انسانی ارائه دهد و با آن روش، علوم انسانی را در عین تمایزاتی که با علوم تجربی دارند، همپای این علوم و به اندازه آنها اعتبار بخشد. 


  

به نظر دیلتای، تفاوت‏های فراوانی میان علوم انسانی و تجربی وجود دارد; چرا که بطور کلی، اعمال انسانی نیز با رفتارها و کنش‏های طبیعت‏بسیار متفاوت است. همچنان که دیلتای تصریح می‏کند، رفتارهای بشری برخلاف اعمال طبیعی دارای «باطن و ذات‏» (5) هستند و به تبع آن، فهم و تفسیر اعمال و رفتارهای بشری تنها از طریق کشف نیات، انگیزه‏ها، آرزوها و منش و شخصیت فاعلان و عاملان این افعال و اعمال میسر است. 

به نظر دیلتای مخاطب یا مفسر، گاه در یک متن یا در یک اثر هنری، با ژرفایی از تجربه زندگی مؤلف یا هنرمند مواجه می‏شود و با توجه به کل اثر، تحلیلی ارائه می‏دهد که حتی برای خود صاحب اثر نیز ناشناخته است. اساسا به نظر وی هدف از هرمنوتیک درک کاملتری از مؤلف به وسیله متن است. 

  

3. رویکرد هیدگر 

هیدگر در فلسفه، «هستی‏شناسی‏» را به جای «معرفت‏شناسی‏» قرار داد. وی هرمنوتیک را نیز بر مبنای یک بنیاد هستی شناسانه استوار نمود. به عقیده او هرمنوتیک عبارت است از: تبیین ماهیت فهم و شرایط حصول آن. به نظر هیدگر حصول فهم و تفسیر هر مفسر در گرو پیش فرض‏ها و پیش فهم‏های اوست. در واقع، همین پیش دانسته‏ها و پیش فرض‏های ما هستند که افق و فضای هر گونه تفسیر و فهم راشکل می‏دهند. هر تفسیری حتی تبیین‏های علوم طبیعی نیز مستلزم پیش فرض هستند. 

حال به عقیده او تفسیر و برداشت انسان - یا به تعبیر او «دازاین‏» - از خودش یکی از پیش فهم‏هایی است که بر فهم انسان نسبت‏به کل وجود سایه می‏اندازد. تفاسیر و تعاریفی چون «حیوان ناطق‏»، «جوهر متفکر» و... باعث‏سوء فهم و سوء برداشت انسان از کل هستی می‏شود. با تصحیح و اصلاح تعریف انسان از خودش، وجود، متون و آثار دیگر را نیز می‏توان درست‏تر تفسیر کرد. 

  

4. رویکرد گادامر 

هرمنوتیک فلسفی گادامر که عمدتا از هیدگر اقتباس شده است، جزء جدیدترین رویکردهای این علم و مناقشه‏انگیزترین آنهاست. هرمنوتیک فلسفی نوآوری و چرخشی اساسی و رادیکال در تاریخ هرمنوتیک محسوب می‏شود. این علم در نگاه گادامر اساسا تبیین کننده جریان شکل‏گیری و حصول فهم است، و همچنان که معلوم خواهد شد، وی به صحت و سقم و اعتبار و عدم اعتبار فهم بی‏التفات است و برخلاف دیدگاه شلایرماخر - و تا حدی برخلاف دیلتای - در قید کشف نیت و هدف مؤلف نیست. 

به عقیده او کار اصلی هرمنوتیک یا عمل تفسیر عبارت است از: «ترکیب افق‏ها» (6) یعنی ترکیب و پیوند «افق فهم مفسر» و «افق متن‏». توضیح این مطلب به شرحی که در پی خواهد آمد، آشکارتر خواهد شد. 

گادامر به تبع هیدگر معتقد است اولا; هر مخاطبی با انبوهی از پیش فرض‏ها، معلومات و پرسش‏ها به سراغ متن می‏رود، که این پیش فرض‏ها «افق‏» ذهنی مخاطب را درست می‏کنند، یا به تعبیری منظر و زاویه نگرش او را تشکیل می‏دهند. ثانیا; این افق یا زاویه نگاه، همواره از سنت و فرهنگ و زمانه مخاطب تاثیر و رنگ می‏گیرد. 

گادامر از این مطالب نتیجه می‏گیرد که فرایند تفسیر و فهم، همواره مسبوق به یک افق خاص است; ما هیچ متنی و هیچ اثری را نمی‏توانیم آزادانه و به دور از پیش فرض‏ها و پرسش‏ها و انتظارات خود، فهم و قرائت کنیم. ثالثا و بنابراین; عمل تفسیر یا هرمنوتیک، عبارت است از: ترکیب و اتصال افق‏ها; یعنی ترکیب افق مفسر با افق متن، یا به عبارتی، افق فرهنگی زمان گذشته به افق فرهنگی زمان حال. پس فهم نیز عبارت است از آن چیزی که از این ترکیب و تزویج متولد می‏شود. فهم مولود و محصول دیالوگ و گفتگوی مداوم هر مفسر با متن است. 

نتیجه‏گیری نهایی گادامر این است که از آن جا که هر دیدگاهی اسیر زمان و فرهنگ زمان خود است، هیچ دیدگاه و قرائتی نمی‏تواند تمام سویه‏های معنایی را باز بتاباند; پس هیچ دیدگاه و قرائت مطلقی از یک متن وجود ندارد. اساسا هیچ تفسیر خالی از پیش‏داوری و بی‏طرفانه‏ای را از هیچ مفسری نمی‏توان توقع داشت. تفسیر همواره اسیر و دربند افق فرهنگی و تحولات عصری است. به نظر گادامر، تفسیر مقید به نیت و هدف مؤلف نیست و اساسا نباید متن را تجلی و تبلور ذهنیت مؤلف دانست; بلکه متن تجلی و تبلور گفتگوی هر مفسر با متن است. به همین خاطر است که در نگاه گادامر و طرفداران او تمایزی میان فهم‏ها و قرائت‏های مختلف نیست و به طور کلی، چیزی به نام فهم درست و نادرست و معتبر و نامعتبر وجود ندارد. 

دیدگاه هرمنوتیکی گادامر و دیدگاههای نظیر آن را رویکردهای «مفسر محور» نامیده‏اند، و در مقابل، آن نظریاتی را که بر کشف مقصود مؤلف التزام دارند، رویکردهای «مؤلف محور» قلمداد کرده‏اند. 

  

نقدهایی بر دیدگاه گادامر 

دیدگاه گادامر از آن جا که به کشف مقصود متن و مؤلف آن بی‏توجه است و به یکسانی تمامی فهم‏ها معتقد است و نیز به خاطر این که در حوزه‏های معرفت و فهم متون دینی بیشترین مناقشات را برمی‏انگیزد، مورد اعتراض و چالش‏های فراوانی واقع شده است. رویکردهای روشنفکرانه متاخر در کشورهای اسلامی - و از جمله ایران - و مباحثی که تحت عنوان «قرائت‏های مختلف از دین‏» مطرح می‏شود، عمدتا از رویکرد هرمنوتیکی گادامر اخذ و اقتباس شده است. در ادامه، به برخی از نقدها و اعتراضاتی که به هرمنوتیک گادامر وارد شده است، اشاره می‏کنیم: 

در تفسیر متون سه مطلب جداگانه وجود دارد که خصوصا جانبداران هرمنوتیک گادامر آنها را با هم خلط می‏کنند: یکی «امکان‏» تفسیر جانبدارانه و متکی به پیش‏فرض‏ها و انتظارات; دوم «وقوع‏» این مطلب و سوم «مطلوب بودن‏» آن. 

اگر چه دو مطلب اول و دوم امری پذیرفتنی است و در واقع، بسیاری از تفسیرهای ما همراه به پیش‏داوری و جانبداری است، اما نمی‏توان نتیجه گرفت که چنین تفسیر و فهمی، یک فهم درست و قابل قبول و «مطلوب‏» است. به تعبیر امیلیوبتی بر اساس کدام دلیل بایستی به معنای متن و هدف مؤلف، بی‏التفات باشیم؟ و عامدانه تغافل کنیم؟ به عقیده بتی رویکرد مفسر محور، چیزی نیست جز عجز از ارائه معیار و ملاکی برای تمایز افکندن میان فهم سره از ناسره. 

اشکال دوم; همچنان که کسانی چون یورگن هابرماس نیز در اعتراض به گادامر خاطرنشان کرده‏اند، کلیت و عمومیت نظریه گادامر و نسبی خواندن کلیه فهم‏ها و قرائت‏ها، امری است که هیچ دلیل منطقی آن را پشتیبانی نمی‏کند. به عبارت دیگر، این عقیده گادامر که هر فهمی جبرا و قهرا متکی به پیش‏فرض‏ها و پرسش‏هاست، نمی‏تواند امری همیشگی و بی‏تخلف و بی‏چون و چرا باشد. به تعبیر هابرماس، این چنین رویکردی که انسان را اسیر فرهنگ و سنت زمانه خود می‏داند، مغایر با آزادی و نگاه نقادانه انسان به سنت‏ها و فرهنگ و افق حاکم بر زمانه است. انسان می‏تواند برای رهایی از این افق و فضا بکوشد تا در فضایی نسبتا آزاد به فهم یک سخن یا اثر بپردازد. 

اشکال سوم; بعضی منتقدان گفته‏اند: اگر هر فهمی نیازمند به پیش‏فرض باشد، مسلما فهم همان پیش‏فرض نیز محتاج به پیش‏فرض است و این نهایتا منجر به دور یا تسلسل خواهد شد. 

اشکال چهارم; تلاش عقول سلیم و خردهای مستقیم برای فهم هر چه درست‏تر و نزدیکتر به هدف مؤلف یا صاحب اثر و مساعی روش شناسانه برای یافتن روش‏های معتبر و بازشناسی صحیح از سقیم توسط آن روش‏ها خود، نشان دهنده مطلوبیت و امکان چنین اموری در نزد عقول انسان‏هاست. 

  

هرمنوتیک و قرائت‏های مختلف از دین 

بی‏تردید بحث روش‏های تفسیر و فهم متون مقدس، پیشینه کهنی در علوم اسلامی دارد. در واقع، عمده مباحث هرمنوتیکی - البته با مبانی متفاوت - در علوم اسلامی، خصوصا در علم تفسیر و علم اصول و عرفان نظری با گستره‏ای فراوان مطرح بوده است. اما در سال‏های اخیر، نظریه‏پردازی‏ها و بحث‏های روش شناسانه نسبتا جدیدی در راستای فهم، تفسیر و برداشت از متون دینی مبتنی بر امکان «قرائت‏»های (7) مختلف از دین و از گزاره‏های دینی رخ نموده است. 

همچنان که پیشتر نیز گفتیم، این رویکردها که توسط برخی از روشنفکران مسلمان عرب و عجم مطرح می‏شود، عمدتا مقتبس از هرمنوتیک مفسر محور گادامری است. این متفکران خواسته‏اند اصول و متد مباحث هرمنوتیک فلسفی را در تفسیر قرآن و روایات و در منطق فهم دین به کار گیرند. 

گزیده‏ای از دعاوی مهم ایشان بدین قرار است: 

1- شریعت و متون دینی صامت و خاموشند. 

2- پیش فرض‏های ذهنی و پرسش‏های مفسران و مخاطبان در تفسیر و قرائت آنها از متون تاثیرگذار است. 

3- حقیقت و گوهر دین، در تور هیچ مفسری نمی‏افتد. 

4- هیچ قرائت ناب و مطلقی از دین وجود ندارد و ما همواره با آمیخته‏ای از حق و باطل مواجهیم. 

یک نکته اساسی که باید به آن التفات داشت، این است که میان این نظریات جدید و نظریات رایج اندیشمندان اسلامی، اختلافی در اصل مساله امکان قرائت‏های گوناگون نیست; در واقع، هر دو گروه به نحوی بر سر قرائت‏پذیری و نیز وقوع قرائت‏های مختلف و متکثر متفقند. آن چه با مبانی دینی و با اندیشه‏های رایج‏سازگار نیست، در دو سویه عمده است: 

1. یکی از جهات اختلاف، در گستره و محدوده تعدد و تکثر قرائت‏هاست. در واقع، یک اشکال نظریات جدید در این است که به هیچ فهم و برداشت ثابتی اعتقاد ندارند. پس آن چه را که می‏توان پذیرفت، اختلاف برداشت در برخی از گزاره‏های دینی است ، و آن چه مورد پذیرش نیست، انکار حقانیت کلیه برداشت‏ها و تفسیرهاست (اختلاف کلی قرائت‏ها) (9) . 

2. یکی دیگر از جهات اختلاف، در ضابطه‏مندی و عدم ضابطه‏مندی برداشت‏ها و قرائت‏هاست. در واقع می‏توان گفت از جمله اشکالات دیگر این نظریات بها ندادن به معیارها و ضابطه‏های جداسازی فهم درست از نادرست و صحه گذاردن بر تفاسیر غیر روشمند و غیر مضبوط و افتادن در دام «تفسیر به رای‏» است. اگر چه میان عالمان اسلامی نیز اختلاف در برداشت وجود دارد; اما این اختلاف تا جایی معتبر است که ضابطه‏مند و معقول و براساس ملاک‏ها و معیارها و منطق فهم دین باشد. پس «اجتهاد» در فهم دین، به معنای تفسیر به رای و معتبر شمردن هر گونه قرائت و تفسیر نیست. 

اساسا باید توجه داشت که یکی از فلسفه‏های نزول وحی و یکی از عللی که باعث احتیاج ما به فرستادن متون مقدس شده است، خطا پذیری و محدودیت فهم انسانی است. اکنون دخالت و دست کاری عامدانه در این متون قدسی و تحمیل ذهنیت‏خویش بر آنها به یقین نقض غرض آشکار خواهد بود. به همین خاطر است که مخاطبان پیام الهی، متون مقدس را واقع نما و نجات بخش و مبرای از خطا می‏دانند. 

البته قابل انکار نیست که بخشی از متون و گزاره‏های دینی مجمل و متشابه وصامت است، اما - همچنان که در نصوص دینی و در اصول استنباط و معرفت دینی به آن تصریح شده است - بایستی از بخش‏های مبین و محکم و ناطق در تفسیر بخش‏های دیگر مدد گرفت. 

  

پی‏نوشت‏ 

1. Hermeneutics. 

2. Text. 

3. Message. 

4. Sing. 

5. Inside. 

6. Fusion of horizons. 

7. Reading. 

8. Pertial diversity of readings. 

9. Universal diversity of readings.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد